مرگ مهرجویی هم تا ابد بر دل و روحمان می ماند
✍️ مهدی صدیقیان
گاهی از اوقات بعضی از خبرها خیلی کوتاه اما بهت آور و تاثر برانگیز هستند که آدمی را شوکه می کند و تا ساعت ها غرق در خود می کند.
همین چند ساعت پیش بود که رسانه ها خبری مخابره کردند.
آقای کارگردان و همسرش در باغ شخصی اشان در زیبا دشت کرج به قتل رسیدند.
داریوش مهرجویی کارگردان بزرگ و طلایه دار موج سینمای نوین ایران به همین سادگی ازمیان ما رفت. همسر او نیز که نویسنده بود به نام وحیده محمدی فر همچنین با سلاح سرد به قتل رسید.
پس از خودکشی کیومرث پور احمد و درگذشت غم انگیز فردوس و آتیلا این خبر همه هنرمندان و اهل رسانه را غرق در ماتم کرد.
حالا فیلم های خاطره برانگیز هامون؛ گاو؛ اجاره نشین ها؛ لیلا؛ سنتوری و....بر جای مانده است و غمی عمیق که هیچگاه تو را رها نمی کند...
همین دیشب بود که سیلی زدن یک آمر به معروف و ناهی از منکر در یکی از مراکز تجاری مشهد به یک دختر جوان که روسری بر سر نداشت و دعوایش با تنی چند از کاسب ها حال و روز بدی را برایم ساخته بود که با خود می گفتم به کجا داریم می رویم؟؟!!
چرا حادثه ها پی در پی می آیند و می روند وما هنوز گویی مثل مردمان نفرین شده و بخشیده نشده سر در گریبان کرده و به یکدیگر مهربانی نمی کنیم؟
پس کجاست شعرهای سهراب که ما را به باغ شکوفه ها و گلستانه دعوت کند و برایمان از کوچ پرستوها و چلچله ها بگوید؟
کجاست شعر شیخ اجل ؛سعدی شیرازی که ما را به مهر بخواند:
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
کجاست دریاچه باشکوه ارومیه که با هر ثانیه تماشایش خدا را شکر گوییم و بنازیم به این همه زیبایی...
کجاست ابهت میدان نقش جهان و سی و سه پل غرق در نور و آینه که ما را مسحور خود گرداند؟
کجاست قدم زدن در کویر مرنجاب کاشان و نگاه کردن به طلوع خورشید تخت جمشید شیراز...
وای خدای من....می شود دیگر ایران من دیگر شاهد این همه اخبار غم آلود و نگران کننده نباشد؟
نزدیک اذان صبح است و من هنوز گیج و مبهوت منتظرم که شاید کسی بیاید و خبر قتل این اسطوره سینمای ایران را تکذیب کند و بگوید این یک خواب بوده است و بس....
مگر سینمای ما چند مهرجویی داشته و دارد؟
مردی که نه او به کسی شبیه بود و نه کسی شبیه او بود؟
بیایید برای همدیگر آرزوهای زیبا و قشنگ کنیم...برای ایران جان....ایران شور آفرین....
بیایید به مهر و دوستی به هم احترام بگذاریم و با دور کردن عداوت و دشمنی ها نهال عشق ورزیدن را در باغچه دلمان بکاریم و نگذاریم تیغ حسادت و بخل ریشه به تیشه با هم بودنمان بزند؟
بیایید با یک تبسم روزانه ؛صداقت را به خود و فرزندانمان هدیه دهیم و در فضایی آکنده از بوی بابونه ها عشق را تنفس کنیم.
همین اکنون...همین ثانیه....
حتی ساعنی دیگر هم دیر شده است....