پنجشنبه, ۱۶ آذر ۱۴۰۲

رنگ های رفته دنیا در شعر های گروس عبدالملکیان

(زمان تقریبی خواندن: 3 - 5 دقیقه)
ستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعال
 

✍️محیا صدیقیان

گروس عبدالملکیان شاعر شعر و ترانه و باران  18 مهر 1359 در تهران به دنیا آمده است .گروس اصالتاً نهاوندی و فرزند محمدرضا عبدالملکیان شاعر بزرگ ایران است. او نوشتن را از 11 سالگی آغاز و اولین شعرهایش در مجلات کیهان بچه‌ها و سروش نوجوان آن سال های دور به چاپ رسید. خودش می گوید : از سال 1377 مطالعه نقد و نظریه ادبی را آغاز کرد و اولین شعرهایش را در سال 1381  را با نام پرنده پنهان منتشر کرد. کتاب‌های «پرنده پنهان»، «رنگ‌های رفته دنیا»، «سطرها در تاریکی جا عوض  می‌کنند»، «حفره‌ها»، «پذیرفتن» مجموعه اشعار او هستند. همچنین در سال 1392 گزیده‌ای از شعرهایش همراه با عکس و با همکاری 36 عکاس ایرانی از جمله عباس کیارستمی، سیف‌الله صمدی، افشین شاهرودی و در کتابی با عنوان «هیچ چیز مثل مرگ تازه نیست» به چاپ رسیده است.

گروس شاعر لحظه های روستاست، آنچنان که همیشه به روستا فکر می کند و برای جهانش پلی آرزو می کند که شکسته نباشد:

کدام پل؟
دختران شهر
به روستا فکر می‌کنند
دختران روستا
در آرزوی شهر می‌میرند
مردان کوچک
به آسایش مردان بزرگ فکر می‌کنند
مردان بزرگ
در آرزوی آرامش مردان کوچک
می‌میرند
کدام پل
در کجای جهان
شکسته است
که هیچکس به خانه اش نمی رسد؟

گل آفتاب گردان شعر لحظه های آسمان ابری است ،شعری برای روزهای رفته و نیامده .گروس عبدالملکیان رازهای گل آفتاب گردان را به آسمان پیوندی دوباره می زند:

زیر این آسمان ابری
به معنای نامش فکر می‌کند
گل آفتابگردان

او در شعر هایش از چشم های نگفتنی می گوید و غمگنانه از بارانی می گوید که در زیر آن به تو چتر تعارف می کنند.
گروس در شعرهای کوتاهش جهان بزرگی را تفسیر می کند :

چه غمگنانه است
ایستاده‌ام
در اتوبوس
چشم در چشم‌های نگفتنی‌اش
یک نفر گفت:
«آقاجای خالی بفرمایید»
چه غمگنانه است
وقتی در باران
به تو چتر تعارف کنند

گروس با موسیقی عجیب مرگ، آرام و نرم  از رقصی می گوید که دیگر هیچ کس تو را نمی بیند:

موسیقی عجیبی ست مرگ
بلند می‌شوی
و چنان آرام و نرم می‌رقصی
که دیگر هیچکس تو را نمی بیند

گروس عاشقانه از بی قراری و درد می گوید و این که می داند آواز چیست. او صبورانه از دوسالگی اش می گوید آنجا که چشم های تو شناسنامه مرا عوض کردند:

دو سال
دو سال است که می‌دانم
بی‌قراری چیست
درد چیست
مهربانی چیست
دو سال است که می‌دانم
آواز چیست
راز چیست
چشم‌های تو شناسنامه مرا عوض کردند
امروز من دو ساله می‌شوم

دهان زن مثل ماه زیباست که در چهارده شب حرفش را کامل می کند و این ترانه همیشگی آسمان برای باریدن است :

ماه
دهانِ زنی زیباست
که در چهارده شب
حرفش را کامل می‌کند

شاعر ماه و رودخانه و خواب از مرگی می گوید که بعد از آن باید ماه را پایین آورد و پاها را تا ماهیان رودخانه دراز کرد و چقدر عاشقانه از دستانش می گوید که از خواب بیرون مانده است :

خواب
حالا که رفته‌ای، بیا
بیا برویم
بعد مرگت قدمی بزنیم
ماه را بیاوریم
و پاهامان را تا ماهیان رودخانه دراز کنیم
بعد
موهایت را از روی لب‌هایت بزنم کنار
بعد
موهایت را از روی لب‌هایت بزنم کنار
بعد
موهایت را از روی لب‌هایت
لعنتی
دستم از خواب بیرون مانده است

او در زیر آواز ماه بلیط قطارش را پاره می کند و هنگام روبرو شدن با آخرین گله گوزن ها شاعرانه به خانه بر می گردد، آنقدر مهربان شده است که شاخه هایش شکوفه داده است :

آواز مه
سینه‌ام را آماده کرده‌ام
بلیط قطار را پاره ‌می‌کنم
و با آخرین گله‌ گوزن‌ها
به خانه برمی‌گردم
آن‌قدر شاعرم
که شاخ‌هایم شکوفه داده است
و آوازم
چون مه‌ای بر دریاچه می‌گذرد:
شلیک هر گلوله خشمی است
که از تفنگ کم می‌شود
سینه‌ام را آماده کرده‌ام
تا تو مهربان‌تر شوی

زیبا ترین قایق کاغذی کشتی نوح است، آن هنگام که چمدانت را می بندی و از محله های قدیمی می گذری و قایق کاغذی ات را بر آب می  اندازی :

قایق کاغذی
یک جفت کفش
چند جفت جوراب با رنگ‌های نارنجی و بنفش
یک جفت گوشواره آبی
یک جفت…
کشتی نوح است
این چمدان که تو می‌بندی!
بعد
صدای در
از پیراهنم گذشت
از سینه‌ام گذشت
از دیوار اتاقم گذشت
از محله‌های قدیمی گذشت
و کودکی‌ام را غمگین کرد
کودک بلند شد
و قایق کاغذی‌اش را بر آب انداخت
او جفت را نمی‌فهمید
تنها سوار شد
آب‌ها به آینده می‌رفتند
همین جا دست بردم به شعر
و زمان را
مثل نخی نازک
بیرون کشیدم از آن
دانه‌های تسبیح ریختند:
من
تو
کودکی
قایق کاغذی
نوح
آینده
تو را
با کودکی ام
بر قایق کاغذی سوار کردم و
به دوردست فرستادم
بعد با نوح
در انتظار طوفان قدم زدیم


شعرهای گروس عبدالملکیان سرشار از خاطره های زیباست، ذهنی سیال و روان که از آن عشق تراوش می کند و آسمان در قلب وروحش جایی برای پرواز پرندگان باز می کند. او مضمون شعرهایش را از خورشید وام می گیرد و عاشقانه آسمان را در دریای بزرگ دور یا گودال کوچک آب به ضیافت می خواند چون معتقد است زلال که باشی آسمان در توست .

درياي بزرگ دور
يا گودال كوچك آب
فرقي نمي كند
زلال كه باشي
آسمان در توست
دختران شهر
به روستا فکر می کنند
دختران روستا
در آرزوی شهر می میرند
مردان کوچک
به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند
مردان بزرگ
در آرزوی آرامش مردان کوچک
می میرند
کدام پل
در کجای جهان
شکسته است
که هیچکس به خانه اش نمی رسد
ما
كاشفان كوچه‌ي بن‌بستيم
حرف‌هاي خسته‌ام داريم
اين بار
پيامبري بفرست

كه تنها گوش كند
پرواز هم دیگر رویای این پرنده نبود
دانه دانه پرهایش را چید
تا بر این بالش خواب دیگری ببیند!
گرگ، شنگول را خورده است
گرگ
منگول را تکه تکه می کند
بلند شو پسرم!
این قصه برای نخوابیدن است
به شانه‏ ام زدي
که تنهايي‏ ام را تکانده باشي
به چه دل خوش کرده‏ اي؟!
تکاندن برف
از شانه‏ هاي آدم ‏برفي؟
می خواستم بمانم
رفتم
می خواستم بروم
ماندم
نه رفتن مهم بود و نه ماندن
مهم
من بودم
که نبودم

didlogo.png
پایگاه خبری–تحلیلی دیدگاه مدیریت با اعتقاد قلبی و عمیق به ارزش های راستین الهی، اسلامی و انسانی می کوشد تا با انتشار اخبار و نوشته های متقن و مستند، رسانه و مرجعی امین و شایسته برای مردم عزیز و گرانقدر ایران اسلامی باشد.ما با تکیه بر قلم و دوربین هنرمندان، نویسندگان، خبرنگاران و پژوهشگران خود می خواهیم در مسیر تحول آفرینی نقشی برجسته از آفرینش و بالندگی به یادگار بگذاریم و بشارت دهنده آگاهی، دانایی و دانستن باشیم.دراین راه پرفراز و نشیب وامدار هیچ حزب و گروه سیاسی نبوده و فقط به آرمان های بلند و متعالی نظام و کشور می اندیشیم.
© Copyright 2023 سایت خبری تحلیلی دیدگاه مدیریت. All Rights Reserved.

Search